فرهنگ امروز/ سیدعلی کاشفیخوانساری: اگر بر این باوریم که فرهنگ ایرانی مستقل از فرهنگ مدرن غربی، قرنها دارای آثاری به عنوان خواندنیها و شنیدنیهای کودکانه بوده است، حتما این آثار براساس دیدگاه، روشها و ارزشگذاریهایی پدید آمدهاند که میتوان از آن به نظریه ادبیات کودک در آن دوران تعبیر کرد.
نظریههای ادبی عموما برخاسته و متاثر از گفتمانهای فلسفی و جهانبینیهاست. پس اگر گفتمان غالب در ایران پیشامدرنیسم را ترکیبی از دین، شیعیگری، تصوف، فرهنگ ایرانی، نهان روشی، تقدیرگرایی، و... بدانیم، احتمالا نظریههای ادبی و تربیتی آن دوران هم باید چنین رنگهایی داشته باشد.
در جستوجوی پیشینه ادبیات کودک و نوجوان با این پرسش روبهرو میشویم که تا پیش از شکلگیری مفهوم جدید کودکی و رواج صنعت چاپ در ایران آیا مباحث نظری و یا اشاراتی به چیستی، چرایی و چگونگی متون کودکانه وجود داشته است یا خیر.
واقعیت این است که بهطورکلی در متون کهن پارسی مباحث نظری درباره ادبیات کودک بسیار نادر است. ادبیات کودک (چه در مفهوم خواندنیها و چه شنیدنیها) کمتر در خلال مباحث تربیت کودک مورد اشاره بوده است؛ هرچند که کتب و رسالات مرتبط با تربیت کودکان فراوان بوده است. علت این امر را باید در شرایط اجتماعی و اقتصادی جستوجو کرد. به دلیل عمومیت بیسوادی و کمسوادی از یک سو و نایاب بودن کتاب به دلیل محدود بودن تعداد نسخ کتابهای خطی در دوران پیش از چاپ، صحبت از اینکه کودکان چه کتابهایی را بخوانند و چه کتابهایی را نخوانند، کمتر موضوعیت یافته است. بررسی ادبیات شفاهی و فرهنگعامه نشان میدهد مردم کمتر از قصهها و افسانهها انتظار آموزشی و تربیتی داشتهاند. منابع اطلاعاتی و متون درسی مکتبخانهها هم محدود و معدود بوده که کمتر حق انتخابی باقی میمانده است.
با این همه جا دارد این مسئله موضوع پژوهشها و پایاننامههایی قرار گیرد و تمامی متونی که ممکن است در بردارنده نکاتی درباره ماهیت و یا ارزشگذاری خواندنیها و شنیدنیهای کودکان و نوجوانان باشد، مورد بررسی قرار گیرد. چنین یافتههایی میتواند به بازیابی نظریه ادبیات کودک و نوجوان در تمدن ایرانی اسلامی در سالهای پیش از مواجهه با مدرنیته بیانجامد. اگر امروز مهمترین نیاز ادبیات کودک و نوجوان کشورمان را نظریه جامع، بومی و نظاممند میدانیم، رسیدن به چنین نظریهای بدون آگاهی از پیشینه نظری ادبیات کودک ایران ممکن نیست.
در منابع فقهی اشارات اندکی به خواندنیهای دینی کودکان میبینیم. مثلاً اینکه به دختران سوره نور را بیاموزید و سوره یوسف را نه؛ و یا فلان قصیده صحابی یک امام را که به زبان عربی و در موضوع اعتقادات بوده به کودکان یاد بدهید و یا در نامه ۳۱ نهجالبلاغه میخوانیم که مولا میفرماید مصمم شدم اولین چیزی که به تو بیاموزم قرآن و تأویل آن باشد اما امام حسن در آن زمان جوان است و نه کودک.
قدیمیترین مباحث مرتبط با ادبیات کودک ایران را باید در آثار ابن سینا جستوجو کرد. چه در کتاب قانون و چه در رساله تدابیرالمنازل اشارات پیشروانهای به تربیت کودکان دیده میشود مثلاً لزوم توجه به سطح فهم کودکان و اینکه ایشان هر متنی را درک نمیکنند و یا جالبتر تفاوت سلایق کودکان مختلف و برتری آموزش جمعی نسبت به آموزش فردی. دیدگاههای او درباره استفاده از ورزش و موسیقی در آموزش کودکان نیز جالب است.
ابن سینا در تدابیر المنازل میگوید پس از آموختن قرآن و الفبا از منظومههای مناسب و اخلاقی استفاده کنید؛ اما نه منظورش را دقیق توضیح داده و نه مثالی زده است. اشاره او به استفاده معلم از مخیلات که قدرت خیال و اندیشه را در کودک قوی میکند نیز روشن نیست که آیا شامل شعر و داستان هم میشود یا نه.
غزالی در احیاء علومالدین به ادبیات کودک اشارهای ندارد و نزدیکترین مباحث او در این خصوص اشاره به بازیهای کودکانه و نمایش عروسکی است. او از اسباب بازیهای کودکانه در زمانه خود و از استقبال کودکان از خیمه شببازی یاد کرده است. غزالی درباره آموزش کودکان مینویسد: «چون به دبیرستان آمد، قرآن بیاموزد. آنگاه به اخبار و حکایات پارسایان و سیر صحابه و سلف مشغول کند و البته نگذارد که به اشعار که حدیث عشق زنان و صفت ایشان بود، مشغول شود.»
او نه درباره کتب مناسب و مورد تائید تاریخی از دیدگاه خود توضیح داده و نه درباره اشعاری که از عیبهای مذکور برای کودکان خالی هستند.
یکی از قدیمیترین نوشتههای فارسی که به چگونگی خواندنیهای کودکان پرداخته مربوط به قرن ششم است. بحرالفوائد دایره المعارفی فارسی است که در شام برای تربیت شاهزادگانی نوشته شده و نویسنده آن مشخص نیست. نویسنده، کودکان را از آشنایی با شاعران منع و به آموختن قرآن توصیه کرده و آموزش عربیت و ادبیت را لازم دانسته است. او تأکید میکند: « خواندن کتاب پارسی که نه به شریعت تعلق دارد مانند ویس و رامین، جاماسب و لهراسب و وامق و عذرا، بعضی در خواندن این کتابها فسق است و بعضی کفر است و مردم نشناسند و کمترین آفت آن است که خواننده مشتاق شود و در دل طلب آید و از حق باز ماند و عمر باطل بسر برد و مانند این. نغوذبالله منه» در اینجا هم صحبتی از خواندنیهای مورد تائید نشده است.
تحفه الملوک نوشته علی بن ابوحفض اصفهانی احتمالاً در قرن هفتم و یا قبلتر نوشته شده است. او کودکان را از حکایتگویان و قصهخوانان پرهیز داده است.
خواجهنصیرالدین طوسی در اخلاق ناصری اشاراتی به خواندنیهای کودکان دارد. او درباره متون مناسب برای آموزش به کودکان مینویسد: «محاسن اخبار و اشعار که به آداب شریف ناطق بود، او را حفظ دهند تا مؤکد آن معانی شود که در او آموخته باشند و از اشعار سخیف که بر ذکر غزل و عشق و شرب خمر مشتمل بود احتراز فرمایند و بدان جماعتی که حفظ آن از ظرافت پندارند و گویند که رقت طبع بدان اکتساب باید کرد، التفات ننمایند. چه امثال این اشعار مفسد احداث بود.»
او چند صفحه بعد درباره نوجوانان علاقهمند به ادبیات چنین ادامه میدهد: «چون به مثل، صناعت کتابت خواهد آموخت، بر تجوید خط و تهذیب نطق و حفظ رسائل و خطب و امثال و اشعار و مناقلات و محاورات و حکایات مستظرف و نوادر مستلمح و حساب دیوان و دیگر علوم ادبی توفر نماید؛ و بر معرفت بعضی و اعراض از باقی قناعت نکند. چه قصور همت در اکتساب هنر شنیعترین و تباهترین خصال باشد.»
او هم بر توجه به سلایق کودک و نوجوان به آنچه آموزش داده میشود تأکید کرده است. نکته جالب در نوشته خواجه نصیر این است که میگوید: «اول رجز به او بدهند و آنگاه قصیده و از اشعار سخیف احتراز نمائید.» اما توضیح نمیدهد این توصیه ناشی از محتوای رجز و قصیده است یا با توجه به وزن و ویژگیهای ادبی این دو نوع شعر. خواجه نصیر درباره مصادیق اشعار سخیف توضیحی نمیدهد و شاید منظور او اشعار عامیانه و ترانهها باشد.
ابنخلدون از محدود کردن متون آموزشی کودکان به قرآن انتقاد کرده و ادبیات را هم لازم می دانسته است. این جهانگرد قرن هشتم درباره نظامیه بغداد که مدرسه ای شامل آموزش پیش دبستانی تا دورههای عالی فراتر از اجتهاد بوده مینویسد: «جمعی از معلمین قرآن هم به ستونی از ستونهای مسجد تکیه میدهند و کودکان را قرآن میآموختند ولی برای حفظ حرمت قرآن، آیهها را بر روی لوح نمینویسند و قرائت را از راه تلقین یاد میدهند. معلم خط کودکان را با نوشتن اشعار و غیره تعلیم میدهد. کودک پس از فرگرفتن خواندن به کار نوشتن میپردازد.»
ابن خلدون اشارهای به اشعاری که این کودکان میآموختهاند، نکرده است. او مفصلاً شیوه آموزش کودکان در سرزمینهای مختلف اسلامی را ذکر کرده است. او درباره ایران مینویسد: «آنها هم در تعلیم، مواد دیگری [غیر از قرآن] را با هم میآمیزند و نمیدانم توجه ایشان از مواد مزبور به کدامیک بیشتر است و بنابر آنچه برای ما نقل کردهاند، عنایت آنان به تدریس قرآن و کتب علمی و قوانین دانش، در دوران جوانی بیش از مواد دیگر است. و تحصیلات این دوره را با تعلیم خط نمیآمیزند» اینجا نیز حرفی از متون مورد استفاده کودکان به میان نیامده است.
ابن اخوّه قرشی در قرن هشتم در رساله معالم القربه فی احکام الحسبه گرچه فصلی را به مکتبخانهها اختصاصی داده و اشاراتی هم به مغازه اسباببازی فروشی و همچنین بازیها و شرطبندیهای کودکان دارد، از خواندنیها و شنیدنیهای آنان حرفی نزده است.
نوشتههای درباره ادبیات کودک و نوجوان در متون کهن پارسی، محدود به کتب تربیتی کودکان که نمونههایی از آن ذکر شد، نیست. مقدمه اندرزنامهها و کتابهایی که مورد استفاده کودکان بوده ممکن است دربردارنده چنین اشاراتی باشد.
از جمله موضوعاتی که در متون نظری ادبیات مرتبط با کودکان میتوان یافت، اشاراتی به چیستی زبان و چگونگی زبانآموزی است. محمد طوسی نویسنده قرن ششم در کتاب عجایب المخلوقات داستانی را نقل میکند که پادشاهی تعدادی نوزاد را از مادران جدا میکند و در محل دور از دسترسی در کنار پرستارانی که لال بودهاند بزرگ میکند. وقتی آن نوزادان بزرگ شدند مشاهده میکند که همه با هم به زبانی حرف میزنند که نه فارسی و عربی و نه ترکی و هندی است. در باب هفتم قابوسنامه هم اشاراتی به زبانآموزی کودکان وجود دارد.
همچنین کتاب و رسالاتی که در زمینه نقد ادبی، فصاحت و بلاغت، زیباییشناسی و ... در تاریخ ادبیات فارسی سراغ داریم ممکن است به خواندنی های کودکان و ارزیابی آن پرداخته باشند. مثلاً آیا در نوشتههای جاحظ، ابوالفرج اصفهانی، قدامه بن جعفر، عبدالقاهر جرجانی، ابن ابی الحدید، ابن اثیر، تفتازانی، رشید وطواط، شمس رازی و ... هیچ اشارهای به کودکان و نوجوانان نشده و یا از آثاری که مورد اقبال جوانترها و یا مناسب ایشان است، حرفی به میان نیامده است؟ همین طور در دهها و یا صدها رساله برجای مانده از فرهنگ و تمدن اسلامی درباره طب، پرستاری، حقوق، قضا، سوگ، و ... کودکان. آیا در متون سیاست مدن، انسانشناسی، روانشناسی، جامعهشناسی، دستورالعملهای وعظ و قصهگویی، امثال و حکم و... نمیتوان اشاراتی به شنیدنیها و خواندنیهای کودکان یافت؟ پیشینیان ما چه تلقی و انتظاری از لالاییها، قصهها، متلها، بازیهای کودکانه و ... داشتهاند؟
امید که پژوهندگان به دنبال پاسخ به این پرسشها روند و بر عمق و غنای معرفت ما نسبت به پیشینه بومی کودکی و کودکانهها بیافزایند.
فهرست منابع
گیلادی، اونر. کودکان در دوره اسلامی، مترجم: مریم جلالی، تهران:آرون، ۱۳۹۵
محمدی، هادی و زهره قاینی. تاریخ ادبیات کودکان ایران (جلد۲)، تهران:چیستا، ۱۳۸۰
اکبری شلدره، فریدون. پیشینه آموزش زبان فارسی در ایران، تهران: مدرسه،۱۳۹۴
ابن سینا، ابن سینا و تدبیر منزل، ترجمه محمد نجمی زنجانی، تهران: مجتمع ناشر کتاب، ۱۳۱۹
ایبنا
نظر شما